علل خشونت در زوجها
آسیب های اجتماعی جوانان, ازدواج, خانواده, روابط همسران
2,216 Views
تحلیل شوک
علل خشونت در زوجها
زن و مرد در فرآیندی به ظاهر ساده آماده میشوند تا برای تشکیل خانواده با هم ازدواج کنند اما براستی کدامیک از فرزندان پیش از ورود به عرصه تخصصی زندگی میداند خانواده چیست؟ مسؤلیت آموزشها برعهده کیست؟ آیا براستی وظایف و نقشهای رفتاری هر کدام از زوجین برای ایشان تبیین شده است و در صورتی که شده، چه فرد یا سازمانی یادگیری این مهارتها و نقشها را تأیید کرده است؟ صرف نظر از تفاوتهای فرهنگی و اختلاف در دیدگاههای اقلیمی و بینالمللی، هرگاه زوجین به هر دلیلی نتوانند به محتوای نقش خود در زندگی عمل کنند قطعاً مشکلاتی پیش آمده و گریبانگیر همه اعضای خانواده و همینطور اطرافیان خواهد شد. عدم شناخت وظایف و مسئولیتها یکی از عواملی است که باعث خشونت و پرخاشگری میان زوجین میشود همچنین انسان به تبع کامل بودن از منظر خلقت و قدرت اختیار همواره باید در همه رفتارهای خویش جنبه اخلاقی بودن را نیز در نظر بگیرد. متأسفانه در جوامع صنعتی و بر اساس نوع آموزشهای غیر اصولی شاهد رفتارهایی بدون ویژگیهای اخلاقی هستیم. در برخی موارد مشاهده شده ناسازگاری بین زوجین با بیان «احساس» تنهایی در یک یا هر دوی آنها آغاز شده است. البته تنهایی با احساس تنهایی تفاوتی در محتوا و معنا دارد. از یک منظر، گاه زن بعد از ازدواج، به رغم همه وابستگیهایی که تا چندی قبل نسبت به اعضای خانواده و دوستان خود داشته است، ناگهان مجبور میشود این ارتباط را قطع کند زیرا موقعیت شغلی همسر ایجاب میکند که دور از محیط خانواده زندگی کند یا همسر به علت برخی خصوصیات روانی یا موقعیتهای اجتماعی، مانع ارتباطات خانوادگی و اجتماعی زن میشود در چنین وضعیتی، شوهر نیاز ارتباط با دیگران را از طریق روابط شغلیاش ارضا میکند، در حالی که همسرش در شهری دیگر، منطقهای دورتر یا در محیطی بسته، محدود به انجام کارهای خانه میشود. نتیجه این شیوه زندگی، داشتن روحیهای خسته است که آثار آن در رفتار و روابط زن با شوهر تجلی میکند. از سویی دیگر مرد که تا پیش از ازدواج دارای الگوهای رفتاری مجردی بوده و اینک با تغییر شرایط مجبور به تغییر الگوی زندگی شده است خود را در میدانی میبیند که فرد آشنای قابل اعتماد وجود نداشته و اساساً دچار «حس» تنهایی میشود که این امر منجر به خشونت و پرخاشگری میان آنها میگردد. یکی از اختلالات روانی شایع افسردگی است که نرخ گسترش آن نیز در جوامع صنعتی رو به افزایش است. علائم و نشانههای افسردگی در افراد مختلف، متفاوت بوده و در برگیرنده اختلالات عاطفی، انگیزشی، شناختی و حتی فیزیولوژیکی است. در اختلال عاطفی، فرد افسرده تقریباً به طور دائم غمگین است و از محیط اجتماعی شکوه و شکایت میکند و تحقیرها، تظلمها و سرزنشها را به یاد میآورد. در اختلال انگیزشی، فرد نسبت به امور بهداشتی، روابط شغلی و روابط اجتماعی حالت بازداری دارد و معمولاً در خود فرو میرود و ارتباط خود را با دیگران قطع میکند و هیچ رغبتی نسبت به فعالیتهای شغلی نشان نمیدهد، حتی گاه نسبت به بهداشت بدنی بیتوجه میشود، فعالیت عقلی فرد کاهش مییابد، به طوری که تمرکز ذهنی خود را از دست میدهد و حافظهاش تضعیف میشود.
در بخش اختلالات شناختی، فرد افکاری منفی نسبت به خود، جهان و آینده پیدا میکند، به شکلی که نسبت به وضعیت فعلی، احساس ناراحتی، نسبت به گذشته، احساس شکست و نسبت به آینده، احساس بدبینی دارد.
در قلمرو بدنی و فیزیولوژیکی، تصویر فرد افسرده نسبت به خودش تخریب شده و با احساس گنهکاری و کینه نسبت به خود، میل به کیفر رسیدن و حتی میل به خودکشی تجلی مییابد. در چنین وضعیت بحرانی، طبیعی است که زن و شوهر نتوانند رضایت همدیگر را فراهم کرده و روابط صحیحی با هم داشته باشند. یکی از عوامل دیگری که موجب بدرفتاری افراد میشود، افکاری است که او را مشغول میکند. گاهی زن در ذهن خود از شوهرش تصویری نادرست میسازد و متناسب با آن تصویر با وی رفتار میکند، به طور مثال احساس میکند که همسرش بین بستگان خود و خویشاوندان او تفاوت میگذارد و برای آنها ارزش بیشتری قائل است و همه توجه خود را به آنان معطوف میدارد. بر اساس این فکر، مقابله به مثل کرده و چنین رفتاری را در پیش میگیرد یا ممکن است شوهر فکر کند که همسرش او را دوست ندارد و درصدد موقعیتی است تا همسر دیگری انتخاب کند، در چنین صورتی، مرد در مقام عناد و لجاجت، به آزار همسر میپردازد. اضطراب، یکی دیگر از اختلالات روانی است که میتواند رفتار فرد را متأثر سازد. فرد مضطرب فردی است که در خود احساس نامطبوعی از یک ترس نامعین (ترس بدون موضوع) وحشت زدگی، بلکه درماندگی و حتی مرگ دارد. در اکثریت موارد، به این حالات، تظاهرات دستگاه عصبی مستقل، مشابه آنچه در هیجانها وجود دارد، از قبیل تپش قلب، مشکلات تنفسی همراه با احساس فشردگی قفسه صدری و خفگی، تعرق مفرط، لرزه و احساس سستی در پاها افزوده میشود. فرد مضطرب فعالیتهای خود را از پیش، با شکست مواجه میبیند، در یک ناایمنی اجتماعی و جهانی زندگی میکند، نسبت به ظرفیتها و کفایتهای خاص خود شک میکند و برای خود و نزدیکانش نگران است. چنین فردی در زندگی از یک روحیه شاداب و با طراوتی برخوردار نیست و در نتیجه نمیتواند نقش خود را در زندگی به عنوان یکی از ارکان اصلی خانواده بخوبی ایفا کند، در نتیجه فشار جسمی و روحی به دیگر اعضای خانواده از جمله همسر وارد میشود که همین امر میتواند زمینه ساز جنایتهای خانوادگی نیز باشد چرا که در این شرایط افراد کنترلشان را از دست داده و به دلیل خشونت زیاد و عدم کنترل رفتارهای نادرستشان واکنش احساسی نشان میدهند و دست به خشونت و رفتارهای پرخطر میزنند. اگر افراد مهارتهای زندگی سالم را بیاموزند میتوانند خشمشان را کنترل کرده و با مدیریت، بحران را بگذرانند و زندگی آرام و مسالمت آمیزی را تجربه کنند. با توجه به این نکات از رفتارهای پرخطر و جرایم و خشونتها نیز در جامعه کاسته خواهد شد.
http://iran-newspaper.com/?nid=6062&pid=12&type=0